نویسنده: محبوبی
فصل سوم: وضعیت اسفناک زندانیان
روایاتی تکاندهنده از جهنم گوانتانامو
روایت مظلومانه شریفالله شیرزاد
ادامه
در شکنجهگاه گوانتانامو، زندانیان امید زنده بیرون رفتن از این جهنم را در سلولهای توهمزا، پشت دیوارهای حیرتآور دفن میکنند و ناامیدی تمام وجودشان را فرا میگیرد که با ادامه یافتن این وضعیت، ناامیدی صفحهی سفید زندگیشان را به سیاهی مطلق مبدل نموده، آنها را بر سفرهی غم به تماشا مینشاند و خزان ناامیدی بهار امیدواری را پایان میبخشد و شکوفههای سبز امیدواری جایش را به زردی خزان ناامیدی میدهد؛ چنان که اگر پس از این از جهنم رهایی یابند، باز هم دیگر آن شور و شوق جوانی و تاب و توان قبلی را ندارند و دیگر به زندگی قبلی چنان که باید و شاید بر نمیگردند.
سرانجام پس از مدتها تحمل شکنجههای روحی، روانی و جسمی در گوانتانامو، آرزوی آزادی شریفالله به حقیقت نزدیک میشود. او در سال 2010 از جهنم گوانتانامو به شکنجهگاه پلچرخی در افغانستان انتقال داده میشود. وقتی از طریق صلیب سرخ به شیرزاد خبر داده میشود که شما از اینجا آزاد میشوید، او بسیار خوشحال میشود و شکوفههای سبز امید دوباره در دلش جوانه میزند و ناامید از دلش کمکم رخت میبندد و خوشحالی در سیمای نحیفش موج میزند. اما این پایان کار نیست، دیو سیرتان آمریکایی پیش از انتقالش به بگرام به او تعهد نامهای را میدهند تا امضا کند. او میپرسد که این نامه چیست؟ برایش گفته میشود که این تضمین خط است که شما باید تعهد بسپارید که دیگر با طالبان همدست نمیشوید. اما شریفالله این تضمین خط را امضا نمیکند و میگوید: «به این شرط امضا میکنم که شما هم به من تأیید خط بدهید که من در طول این همه سالها بدون هیچ جرمی زندانی شدهام تا من برای حکومت افغانستان و مردم خود بگویم که من بدون کدام گناه بندی شده بودم» (همان). آمریکاییها از دادن چنین نامهی شرمآوری خودداری کردند و آن ننگ بزرگی بر خود تلقی نمودند. شیرزاد نیز این نامه را امضا نکرد و از آن جا به افغانستان منتقل شد.
جریان انتقال شیرزاد از مبدأ گوانتانامو به مقصد افغانستان، روز پنج شنبه ساعت 5 بعد از ظهر از این قرار است که 12 تن از زندانیان به شمول 4 افغان (شریفالله، دو نفر از کندهار و یک نفر از غزنی)، شش نفر از یمن و دو نفر از سومالیا، از زندان گوانتانامو بیرون میشوند. آنها سوار بر دو موتر بس شیشه سیاه که بالای سر هر زندانی یک عسکر ایستاده است، از زندان خارج شده و به کشتی انتقال داده میشوند. آنها از گوانتانامو به جزیرهی دیگر و از آن جا به یک میدان هوایی که شریفالله متوجه نمیشود کدام جای دنیا است، در میان صدها عسکر انتقال مییابند. شریفالله با ماسکی در صورتش و عینکهای سیاه بر چشمانش سوار طیاره شده و بعد از ساعتها خود را در میدان هوایی دبی مییابد، سپس وی سوار طیاره دیگری میشود، وقتی طیاره حامل وی در خواجه رواش کابل نشست میکند، سربازان امنیتی افغانستان وی را به پلچرخی انتقال میدهند.