نویسنده: نهضت
فصل دوم: انسان در نظام فکری اومانیسم
1.سیر تاریخی اومانیسم در غرب
ب.اومانیسم روشنگری
اگرچه اومانیستهای دوره رنسانس نخستین کسانی بودند که با طرح مفهوم «عصر روشنایی» در مقابل«عصر تاریکی و ظلمت» قرون وسطی، بنیانهای فکری جدیدی را پایهگذاری کردند، اما این در قرون هفدهم و هجدهم بود که جنبش روشنگری به عنوان مرحلهای نوین در تاریخ اندیشه اروپایی به اوج خود رسید. این دوره در فرانسه با استقبال گستردهای مواجه شد و دو ویژگی اساسی را در خود پرورش داد: خوشبینی عمیق به تواناییهای بشر و تأکید بیسابقه بر منطقگرایی.
خوشبینی روشنگران متوجه این باور بود که تغییرات اجتماعی نه تنها ممکن، بلکه کاملاً قابل کنترل و مدیریت است. از سوی دیگر، منطقگرایی آنان بر این اصل استوار بود که جهانآفرینش و تمامی پدیدههای آن، بهویژه رفتار انسان، از قوانین مشخصی تبعیت میکند که با خرد بشری قابل درک و پیشبینی است. این نگرش منطقمحور، بهطور طبیعی به سکولاریسم و دنیاگرایی انجامید؛ جایی که مفاهیم ماوراءالطبیعه یا به حاشیه رانده شدند یا بهکلی انکار گردیدند.
فیلسوفان روشنگری باور داشتند که انسان موجودی است مستقل و خودبسنده که توانایی ایجاد نظام اخلاقی خاص خود را بر اساس اصول عقلانی دارد (آدلر، 1384: 448). در این زمینه اشاره میکند که روشنگران، انسان را موجودی میدانستند که میتواند بدون اتکا به منابع خارجی، نظام ارزشی خود را خلق کند. علاوه بر این، آنان آزادی را از حقوق ذاتی و غیرقابلانکار بشر میشمردند و معتقد بودند که این حق طبیعی توسط حکومتهای استبدادی و عوامل آنان مصادره شده است.
اومانیسم و عبودیت «جایگاه انسان در اندیشه غربی و اسلامی»
