فهرست بستن

نبی رحمت

تالیف: سید ابوالحسن ندوی
شگفتی‌هایی از محبت و جان‌فشانی«ادامه»
عمرو بن جموح
حضرت «عمرو بن جموح» (رضی‌الله عنه) از ناحیه‌ٔ پا خیلی لنگ و معذور بود. او چهار تا فرزند جوان داشت که همراه رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم آماده‌ٔ جنگ شده بودند، وقتی رسول‌اکرم صلی‌الله علیه و سلم به قصد «أحد» حرکت کردند، «عمرو» نیز آماده‌ٔ حرکت شد. فرزندانش به او گفتند: خداوند تو را معذور کرده است. اگر شما بنشینید اشکالی ندارد. ما از طرف شما کافی هستیم. خداوند جهاد را از شما ساقط کرده است. «عمرو» نزد رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم آمد و چنین عرض کرد: فرزندانم مرا از رفتن به‌همراه شما بازمی‌دارند. قسم به خدا من آرزو دارم به شهادت برسم و می‌خواهم با همین پای لنگ خودم وارد بهشت شوم. آن حضرت صلی‌الله علیه و سلم فرمود ولی تو که معذور هستی خداوند تکلیف جهاد را از تو ساقط کرده است و آنگاه به فرزندانش فرمود: اشکال ندارد، او را بگذارید تا در جنگ شرکت نماید. شاید الله‌تعالی به او شهادت نصیب کند.
«عمرو» همراه حضرت رسول‌اکرم صلی‌الله علیه و سلم خارج شد و سرانجام در «احد» به درجه‌ٔ رفیع شهادت که آرزوی او بود نایل آمد.

زید بن ثابت (رضی‌الله عنه) می‌گوید: رسول‌اکرم صلی‌الله علیه و سلم روز «احد» به من مأموریت داد که «اسعد بن ربیع» را پیدا کنم و فرمود: اگر او را دیدید از جانب من به او سلام برسانید و بگویید رسول‌الله گفته است: حالت چطور است؟ «زید بن حارث» می‌گوید: من در میان شهدا زیاد گشتم. سرانجام او را در حالی یافتم که آخرین رمقش باقی مانده و هفتاد ضربه‌ٔ نیزه و شمشیر بر پیکرش وارد شده بود. گفتم: ای «سعد»، رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بر تو سلام می‌گوید و می‌فرماید بگو حالت چطور است؟ او گفت: و علی رسول‌الله‌السلام، سلام باد بر رسول‌خدا. از طرف من به رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم بگویید: یا رسول‌الله، بوی خوش بهشت را احساس می‌کنم. و به قوم من یعنی انصار بگو تا زمانی‌که حتی یک چشم شما کار می‌کند، اگر آسیبی به رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم برسد، هیچ عذری در پیشگاه الله نخواهند داشت. این را گفت و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

عبدالله بن جحش در آن روز چنین دعا می‌کرد: بارالها، سوگند به ذات تو که من تمنا دارم، فردا که با دشمن روبه‌رو شوم، آن‌ها مرا بکشند. سپس شکمم را پاره کنند و بینی و گوشم را قطع نمایند، سپس تو در روز قیامت از من بپرسی چرا این‌طور شده‌ای؟ من در جواب عرض کنم: خدایا فقط به‌خاطر تو این‌گونه شده‌ام. و روز بعد، او را در همین حال یافتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *